طريقت شناسان ثابت قدم

شاعر : سعدي

به خلوت نشستند چندي به همطريقت شناسان ثابت قدم
در ذکر بيچاره‌اي باز کرديکي زان ميان غيبت آغاز کرد
تو هرگز غزا کرده‌اي در فرنگ؟کسي گفتش اي يار شوريده رنگ
همه عمر ننهاده‌ام پاي پيشبگفت از پس چار ديوار خويش
نديدم چنين بخت برگشته کسچنين گفت درويش صادق نفس
مسلمان ز جور زبانش نرستکه کافر ز پيکارش ايمن نشست
حديثي کز او لب به دندان گزيچه خوش گفت ديوانه‌ي مرغزي
نگويم بجز غيبت مادرممن ار نام مردم بزشتي برم
که طاعت همان به که مادر بردکه دانند پروردگان خرد
دو چيزست از او بر رفيقان حرامرفيقي که غايب شد اي نيک نام
دوم آن که نامش به غيبت برنديکي آن که مالش به باطل خورند
تو خير خود از وي توقع مدارهر آن کو برد نام مردم به عار
که پيش تو گفت از پس مردمانکه اندر قفاي تو گويد همان
که مشغول خود وز جهان غافل استکسي پيش من در جهان عاقل است